×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

امروز : سه شنبه, ۲۸ فروردین , ۱۴۰۳  .::.   برابر با : Tuesday, 16 April , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 0 خبر
نقدی بر شخصیت پردازی در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی ( جایگاه پدر )

نقدی بر شخصیت پردازی در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی ( جایگاه پدر ) :

به قلم : سعید مقصودی

 

پیشگفتار :

شاهنامه به قلم حکیم ابوالقاسم فردوسی ( زیسته در قرن چهارم هجری_ایران ) شاعر ، نویسنده ، ادیب و حماسه سرا ، بدون شک به عنوان مهم ترین اثر حماسی تاریخ ادبیات ایران و یکی از تاثیرگذارترین حماسه سرایی های تاریخ ادبیات جهان می باشد تا آن جا که می توان آن را در ردیف آثار کم نظیر ادبیات حماسی جهان همچون ایلیاد و ادیسه آثار منظوم حماسی یونان باستان ، مهابهاراتا اثر منظوم حماسی هندی ، ایکه اثر منظوم حماسی ژاپن باستان یا ملکه پریان اثر منظوم حماسی ادبیات انگلیس قرار داد این اثر حیرت انگیز از جهات گوناگونی شایسته ی گرامی داشتن ، تحلیل ، تفسیر و نقد و بررسی می باشد که در این مقاله سعی بر آن شده قدمی هر چند کوچک در این مهم برداشته شود

 

تقسیم بندی توصیفی_تاریخی شاهنامه :

در یک تقسیم بندی کلی می توان شاهنامه را به بخش های زیر تقسیم بندی نمود :

 

قسمت یکم : از آغاز تا پادشاهی فریدون

این دوره از عهد کیومرث تا ظهور فریدون ادامه دارد در این عهد از پادشاهانی مانند کیومرث ، هوشنگ ، تهمورث و جمشید سخن به میان می‌آید تمدن ایرانی در این زمان تکوین می‌یابد کشف آتش ، جدا کرن آهن از سنگ و رشتن و بافتن و کشاورزی کردن و امثال آن در این دوره رخ می‌دهد در این عهد جنگ‌ها غالبا جنگ‌های داخلی است در پایان این عهد، ضحاک دشمن پاکی و سمبل بدی به حکومت می‌نشیند اما سرانجام پس از هزار سال فریدون به یاری کاوه آهنگر و حمایت مردم او را از میان می‌برد و دوره جدید آغاز می‌شود

قسمت دوم : از قیام کاوه آهنگر تا مرگ رستم

قسمتی از داستان فریدون که مربوط به قیام کاوه آهنگر است در این قسمت مشترک می باشد با ظهور کاوه ما شاهد پیدایش نسل و طبقه ای هستیم که تا قبل از او وجود نداشتند از نسل کاوه قارن و قباد پدید می آیند که جهان پهلوانان ایران زمین هستند اما نقطه عطف ظهور این شخصیت ها مربوط به خاندان سام نریمان می شود که با تولد رستم به نقطه اوج خود می رسد و با مرگ او هم این بخش پایان می پذیرد.

 

قسمت تاریخی : از بهمن اسفندیار ( اردشیر یکم ) تا یزدگرد سوم

بهمن اسفندیار یا ادرشیر اولین شخصیت شاهنامه ای است که می توان به طور مشخص یک مابه ازای تاریخی برای آن در نظر گرفت این بخش با سلطنت اردشیر شروع می شود در این بخش ما حمله اسکندر ، پادشاهی اشکانیان و در نهایت سلسله ساسانیان را داریم.

 

بررسی شاهنامه از جمیع جهات تاثیر گذاری :

از نظر ادبی_تاریخی ، روانشناختی و جامعه شناسی می توان بیان داشت اهمیت اثری همچون شاهنامه از آن روست که تکوین و کتابت این شاهکار درست در زمانه اوج قدرت حکومت خود خوانده خلافت عباسیان بوده و پر واضح است که آنان حضور و بروز هیچ تفکر و تمدنی جز خود را به هیچ شکلی از اشکال بر نمی تابیدند و از طرفی سعی بر نابودی و از بین بردن هویت ایرانی داشته ، از دیگر سو با توجه به سرکوب شدید فن شاعری در ایدئولوژی حکومت عباسیان ( البته به استثنای شاعران درباری خود ) سبک خراسانی هم در دوران افول شدید خود بوده که پرداخت و نگارش اثری همچون شاهنامه توانسته جان تازه ای به پیکره ی بی جان ادبیات محجور ایران ببخشد ، از جهت دیگر می توان بیان داشت نوشتار این اثر حماسی اساطیری در عصری که هویت ملی ایرانیان میهن دوست دچار تهاجم و سرکوب گشته و دل هر ایرانی وطن پرستی از آنچه که بر وطن میگذشته خون بوده باعث آن شده که بار دیگر حس تعلق به مام وطن و غلیان احساسات ملی میهنی در میان عمومیت جامعه ایران زمین به شکل غرور آفرینی مورد توجه قرار گیرد

 

 

و اما نقد :

از یک منظر می توان شاهنامه را همچون یک سناریوی پر از قصه با چفت و بست محکم ، دقیق و استاندارد دید فردوسی بزرگ گاه چنان از وقایع اتفاق افتاده شاهنامه سخن به زبان میاورد که گویی خواننده مثنوی های داستانی اش در حال تماشای فیلمی چند بعدی با کارگردانی حیرت انگیز است و مخاطب ، خود را در میانه ی میدان می بیند ، از خاک برخاسته در هنگام کارزار تا عرق صورت دو پهلوان تا صدای چکاچک شمشیر و حتی نریشن های ذهن شخصیت های شاهنامه را می توان دید و به گوش جان شنید

اما مخاطب شاهنامه خوان و شاهنامه پژوه هر ازچندگاهی در خوانش شاهنامه و مخصوصا شخصیت پردازی بعضی از کاراکتر های این اثر حماسی با علامت سوال هایی مواجه شده که مجنون وار به دنبال پاسخ آنان می گردد

یکی از این سوالات که برای نگارنده این مطلب پیشامد کرده سوال و نقد در خصوص شخصیت پردازی ” پدر های شاهنامه ” است

شخصیت پردازی و پرداخت موضوعی جناب فردوسی به ” پدر ” در اکثر موارد سوال بر انگیز بوده چرا پدر های شاهنامه عموما افرادی هستند که نسبت به فرزند خود و اصولا مفهوم خانه و خانواده کمترین علقه و علاقه ای نداشته و ندارند چرا باید پدران شاهنامه فرزندان خود را قربانی مصلحت های سیاسی و اجتماعی زمانه ی خویش کنند پدر ساخته و پرداخته شده توسط جناب فردوسی چرا تا این حدود از تصور ما خوانندگان اثر در مورد پدر دور و غریب نمود می نماید گواه این مدعای نگارنده را می توان در روابط سه پدر و پسر شاهنامه ( سام نریمان و زال ، رستم و سهراب ، کیکاووس و سیاوش ) به وادی نقد و بررسی کشاند

 

داستان سام نریمان و نقدی بر آن :

سام نریمان پهلوان پهلوانان زمانه خویش و امیر زابل بعد از راز و نیاز فراوان با خداوند بالاخره از نهاد زنی پاکدامن صاحب فرزندی می گردد که دارای صورتی زیبا و گلگون و چشمانی مشکی است اما در آن طفولیت موهایش به سفیدی برف می ماند پهلوان هم از ترس آبرو فرزند خود را به دامان البرز کوه برده و در آنجا رها میکند تا از سرما و گرما و گرسنگی تلف شود که سیمرغ زال را دیده و دایه شدن طفل را بر عهده می گیرد ..

حال سوال اینجاست چگونه یک پدر می تواند با وجود راز و نیاز های فراوان بی توجه به عنایت حضرت حق تحفه ای که گرفته را با آن قساوت قلب به دل البرز کوه بسپارد مگر می شود تا این حد عاطفه پدری را سر برید که نسبت به حیات یک کودک شیر خواره بی تفاوت بود آن هم فقط به این خاطر که دیگر پهلوانان و روسا و اغیار در مورد این کودک و پدر پهلوانش چه اندیشه ای می کنند کاش جناب سام نریمان و البته آفریدگار ایشان جناب فردوسی بزرگ لحظه ای به این می اندیشید که طفلی بی پناه هیچ مامن و ماوای امنی جز آغوش مادر خود نداشته و نخواهد داشت و جدا کردن این دو از هم گناهی نابخشودنی است حتی اگر صرفا در یک داستان باشد

 

داستان رستم و سهراب و نقدی بر آن :

در زمان دیگر رستم پهلوان نامی پهلوانان جهان برای خوشگذرانی به نزدیک مرز توران رفته ، در شکارگاه گورخری شکار کرده به دندان می کشد و بعد از آن به خواب میرود در این زمان چند نفر از اهالی سمنگان رخش رستم را دیده و با خود به شهر می برند رستم به دنبال پیدا کردن اسب خود به سمنگان رفته که شاه آن دیار از این موضوع با خبر شده ، رستم را به کاخ دعوت کرده و پذیرایی بسیار میکند در هنگامه شب که رستم قصد خواب میکند دختری زیبا در در اتاق خود می بیند که تهمینه دختر شاه سمنگان بود و بلافاصله در همان شب موبد خانقاه را با خبر کرده ، تهمینه را به عقد خود در می آورد و همان شب با او هم بستر می شود بعد از آن در هنگام خداحافظی یک مهره که همیشه به بازو داشته به او می دهد که …

مسئله ای که ذهن نگارنده را در این داستان درگیر خود می کند موضوع تعهد است چگونه بزرگ پهلوانان ایران برای خوشگذرانی و بدون هیچ پیش زمینه شناختی یک شب را با دختر شاه شهر مرزی سرزمین توران می خوابد و ایشان را باردار کرده و بدون اینکه همسرش را با خود به زابل ببرد به مقر حکومت خود بر می گردد چگونه ممکن است پهلوان ایرانی که به راستی و درستی و مردانگی شهره خاص و عام بوده در این مورد هیچ تعهدی برای خود قائل نشود آن هم با وجود اینکه میدانسته قرار بر تولد فرزندی خواهد بود یعنی سرنوشت آن فرزند برای او هیچ اهمیتی نداشته یعنی جناب رستم فرزندی که از بطن خود بوده را عزیز نمی داشته یا چون از دختر حاکم سرزمین رقیب بوده بی تفاوتی پیشه کرده تا آنجا که داستان پیش می رود و دست پدر به خون پسر آلوده شود به راستی چه کسی می داند در ذهن جناب فردوسی چه میگذشته که داستان را اینگونه روایت کرده است

 

داستان کیکاووس و سیاوش :

کیکاووس شاهنشاه ایران زمین که همسر پاک نهاد خود را از دست داده فرزند کوچک خود سیاوش را برای تعلیم نظامی و حکومت داری نزد رستم دستان در زابل می فرستد و بعد از پیروزی بر شاه هاماوران با دختری از تبار توران به نام سودابه ازدواج می کند بعد از گذشت سالیان که سیاوش جوانی برنا و لایق شده به نزد پدر بر می گردد اما سودابه هوس باز در دام عشق سیاوش گرفتار می شود و قصد کامجویی از سیاوش پاک سیرت را دارد ولی سیاوش به هیچ عنوان قبول نکرده تا آنجا که سودابه به او تهمت ناپاکی زده و از کیکاووس تقاضای مجازات او را دارد کیکاووس شاه هم با علم به اینکه سیاوش گناهی نداشته برای اثبات بی گناهی شاهزاده ی جوانمرد ایشان را با کوه آتش می آزماید

حکیم توس در این داستان هم کیکاووس را شخصی نمایان می کند که به هیچ چیز جز تاج و تخت و آبروی خود فکر نمی کند و فرزند خود را قربانی مصلحت سیاسی می نماید عمل پدری که جوان پاک و وارسته خود را به خاطر هوس زنی بد سیرت به دل کوه آتش می سپارد را چگونه باید معنا کرد چرا این پدر هیچ تلاشی برای اثبات بی گناهی فرزند خود نکرد مگر گناه سیاوش چیست جز اینکه لایق و سزاوار و خوش سیما بوده جز اینکه فرزند شاهنشاه زمان خود بود به راستی اگر سیاوش فرزند دهقان یا کارگر زمانه خویش بود باز هم این سرنوشت برای او متصور بود سوال اینجاست حالا که کار به اینجا رسید چرا جناب فردوسی برای خلاصی سیاوش راه دیگری را جست و جو نکرد چرا کوه آتش چرا سرنوشت یک جوانمرد تا این حد باید تراژیک و غم باره باشد

اینان سوالات و انتقاد هایی است که نگارنده این مقاله در طول سالیان در ذهن خود داشته اما هیچ وقت جوابی برای آنان پیدا نکرده است

 

 

 

کلام آخر :

در پایان باید گفت

نکته ای که ذکر آن خالی از لطف نیست و امید که خالی ار فایده هم نباشد اینکه بر نگارنده و هیچ ذهن هوشیار ، بیدار و اهل قلمی پوشیده نیست که شاهنامه این اثر دراماتیک تا چه اندازه ارزشمند ، قابل دفاع و برای عموم عامه جامعه ایرانیان سمپاتیک و دارای جهات نهان و پنهان هویت یابی می باشد و به بیان جامع تر بر هر ایرانی واجب می نماید که برای یک بار هم که شده این شاهکار ملی حماسی دنیای ادبیات را خوانده و بیت بیت آن را زندگی کنند

علی ای الحال مکتوبه ای که تقدیم خوانندگان گرامی شد عاری از هر گونه جهت گیری مغرضانه به مقام والای پدر و جایگاه بی بدیل جناب فردوسی پاکزاد در ادبیات مملکت ایران عزیز می باشد و صرفا طرح دغدغه ها و سوالات نگارنده می باشد و بس ..

 

امید که شرمنده قلم نشویم ..

 

 

سعید مقصودی

کارشناسی ارشد حقوق جزا

محقق ، کارشناس ، شاهنامه پژوه

فعال ادبیات کلاسیک و فولکلور

 

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.


div id="div_eRasanehTrustseal_85706">