نوای دلتنگیم را به تاریکی پستوی خانه ام می برم ... ویادت عمیق ترین زخمی است که به دست زمان می سپارمش.. من تو را دوست میدارم با وطنم.... دخترم تو دوست داشتنی ترین بودی ،خودت این را نمی دانستی... موهای پریشان و شور تو را در خیالم می بافم.. و تار به تار موهایت را می بوسم و می بویم.. و من تا ابد در گره موهایت زندانی خواهم بود و تو عجب زندانبان عزیزی هستی، تمام دخترکان سرزمین من در تو فریاد می زنند.. با یادت در ...
از فکه تا حاج عمران با شهیدان نیروهای بسیجی و پاسدار شهرستان دلفان برای اولین بار در قالب یک گروهان سازمانی در عملیات فتح المبین شرکت نمودند تا قبل از این تاریخ اعزامها گروهی بود ولی سازمانی نبود، اولین فرمانده گروهان در عملیات فتح المبین شهید هاشم مرادی بود، گروهان یاد شده در محور کرخه ،چنانه و راهدارها حضور فعال داشت اما عملا درگیر تن به تن به عراقیها نشد. هم زمان با این گروهان دسته ای دیگر از بسیجیان شهرستان ...
چگونه جان دادی ؟ وقت جان دادن چه کسی بالای سرت بود؟ چه کسی دست بر چشمانت گذاشت؟ چه کسی دست هایت را کشید پایین ؟ چه کسی بر رویت پارچه کشید؟ تیر کاری که جانت را گرفته بر قلبم دود میکند! تابوت تو را باید بزارند کنار جوی آب تا آرزوهایت را باخودببرد.. . کجایت درد میکند تا برایت دارو بیارم و گریه کنم ! امشب صدای ناله های با تن های پر زخم از سردخانه های سیستان و بلوچستان می آید ! خانه های کسانی که تو ...